حسینحسین، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

پسر مهربون من...

یکی از این روزها...

سلام تصمیم دارم در این پست یک روز حسین را از صبح تا شب بنویسم... صبح ساعت 7 ساعت زنگ میزنه و من باید خودمو هر طور هست از تو رختخواب بلند کنم ...هرروز میگم وای یاد روزایی که تا ساعت 9 یا باعرض معذرت تا 10 میخوابیدم بخیر ...اما خوب این سحر خیزی هم برای خودش یه عالمی داره...بابایی هم که نیم ساعت قبلش خونه را به مقصد سرکارش ترک کرده .دیگه دلم برای اون که خیلی میسوزه ...بعد از اینکه خودم دست و صورتمو شستم نوبت بیدار کردن حسین اقا میرسه که البته پسر گلم اولش یه کم ناز میکنه و سرشو میبره زیر پتو تا من بی خیالش بشم و برم .منم راهشو بلدم و با یه کم شوخی وقلقلک از زیر پتو کم کم سرحالش میارم .بعد خودش سرشو ا ز زیر تو در میاره و دمر می...
26 مهر 1390

گفتگو با خدای مهربان...

  گفتم: خدای من، دقايقی بود در زندگانيم که هوس می کردم سر سنگينم را که پر از دغدغه ديروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برايت بگويم و بگريم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟  گفت: عزيز تر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی، که در تمام لحظات بودنت بر من تکيه کرده بودی، من آنی  خود را از تو دريغ نکرده ام که تو اينگونه هستی. من همچون عاشقی که به معشوق خويش می نگرد، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم. گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اينگونه زار بگريم؟  گفت: عزيزتر از هرچه هست، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آيد، عروج می کند، اشکهايت به من رسيد ...
22 مهر 1390

روز جهانی کودک

                   روزجهانی کودک مبارک به مناسبت روز جهانی کودک امروز در مهد کودک حسین جان جشنی برپاشده بود...امروز باید بچه ها با لباس عادی نه با لباس مهد در مهد حاضر می شدن.نقاشی رو صورت انجام میشد و ازشون عکس می گرفتن. خیلی جالب بود ...ظهر که رفتم دنبال حسین هرکدوم از بچه ها یه مدلی بودن...بعضی هاشون لباس عروسکی پوشیده بودن...بعضی لباس محلی ...و رو صورتاشون نقاشی شده بود. حسین هم که گربه شده ....                      &...
16 مهر 1390

آلبومی از دوران کودکی همه ما

اخر کارتونهای دوران کودکی ما چی شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟       سوباسو و کاکرو قهرمان جهان شدن، خب که چی؟! __________________________________________________________   کایوت، بالاخره ردرانر رو گرفت ولی از شانس بدش آنفولانزای مرغی گرفت و مرد! _________________________________________________________   بقیه در ادامه مطلب   اخر کارتونهای دوران کودکی ما چی شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟       سوباسو و کاکرو قهرمان جهان شدن، خب که چی؟!   _______________________________________________________ کایوت، بالاخره ردرانر رو گرفت و...
14 مهر 1390

این روزها...

                  سلام به پسر دوست داشتنیم یه هفته است که حسین جان میره مهد ...خداروشکر خیلی خوشش اومده .هرروز که میرم دنبالش تا از مهد بیارمش خونه تا منو میبینه میگه فردا هم میخوام برم .منم با ذوق و شوق بهش میگم چشمممم.حتما فردا هم میبرمت.فعلا یه شعر هم یاد گرفته که اولین شعریه که بهشون یاد دادن. شعرش اینه : من  کودک خوش زبانم       پرورده ایرانم                     میرم به کودکستان     ...
9 مهر 1390

شروع مهدکودک

                                                       سلام سلام     امروز حسین جونم به مهد کودک رفت. پسرم امروز صبح ساعت 6:45 دقیقه خودش از خواب بیدار شد ...تعجب کردم اخه هرروز تا ساعت 9 صبح می خوابید.اما امروز اینقدر زود خودش بیدارشد....صبحانشو خورد و لباس مهدشو پوشید .دلم به شدت شور میزد...اضطراب داشتم ولی خوب جلوی حسین سعی میکردم مخفیش کنم.خودش ...
3 مهر 1390
1